How to succeed

چگونه موفق شویم؟

PLAN while others are playing

(برنامه ریزی کن وقتی که دیگران مشغول بازی کردنند)

 

STUDY while others are sleeping

(مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند)

 

DECIDE while others are delaying

(تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند)

 

PREPARE while others are daydreaming

(خود را آماده کن وقتی که دیگران درخیال پردازیند)

 

BEGIN while others are procrastinating

(شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند) 

 

WORK while others are wishing

(کار کن وقتی که دیگران در حال دعا کردنند)

 

SAVE while others are wasting

(صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردنند)

 

LISTEN while others are talking

(گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردنند)

 

SMILE while others are frowning

(لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگینند)

 

PERSIST while others are quitting

(پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها کردنند)

 

پیروزی یعنی :

توانایی رفتن از یک شکست به شکستی دیگر، بدون از دست دادن اشتیاق ...

چند تجربه برای موفقیت دانشگاهی

.1-سواد کارکردن  یاد بگیرید.

ترم یکی ها به شدت در معرض اشتباه درس خواندن در دانشگاه هستند.در دانشگاه باید

دانشگاهی درس خواند.اولین خطر وحشتناک دانشگاههای ایران جزوه نویسی است.یعنی

ما یک نفر را پیدا می کنیم جزوه بنویسد بعد جزوه بخوانیم.نمونه سوال بزنیم بعد امتحان 

پاس کنیم.بعد هم فکر کنیم لیسانس گرفتیم.همین هم می شود که با وجودی که بچه ها

فوق لیسانس هایشان را در دانشگاههای معتبر گرفته اند و چیزهای بسیار خوب یاد گرفته اند

ولی ان چیزهایی که بکار می آیند را اصلا بلد نیستند.به تعبیری ما خیلی سواد داریم ولی سوادی

که موقع کار به درد نمی خورد.

2.هر چیزی یاد بگیرید

اینکه شما چهار تا نمونه سوال از سال بالایی ها بگیرید بد نیست.اما اینکه شما درست امتحان

بدهید،می شود کل هنر دانشگاهی درس خواندن شما. ترم یکی ها در دانشگاه مدام در حال کشف

هستند و این خوب است ولی معنی این دانشجو بودن نیست.دانشجو بودن از همان ابتدا اقتضایش

این است که به سمتی بروید که به هر چیزی لازم است مسلط شوید.

3.کار ترم یک را ترم 2 نمی شود انجام داد.

دانشجو شدن یک اتفاقی در زندگی است که خیلی چیزها در آنجا جا به جا می شوند.شغل آینده را

تعیین می کند.مثلا همین که دانشجو هستی.قشنگ تر رانندگی می کنی؛' نه من دیگر نمی توانم

همین جوری گاز بدهم،تیک آف بکشم،لایی بکشم.' دانشجو بودن یک کیفیتی به زندگی آدم اضافه

می کند که ده ها کیفیت دیگر را هم فراهم می کند.

یادتان باشد که اینجا آخرین ایستگاهی است که شما می توانید دغدغه های هر چه بیشتری برای

خودتان بوجود آورید. از ترم یک تا ترم هشت مثل باد می گذرد و کاری که می توانید در ترم یک  

بکنید در ترم دو نمی توانید. پس اینکه ما از کدام دانشگاهیم خیلی مهم نیست مهم این است که

خودمان هستیم و چه توانایی هایی داریم.

4.ویل هانتینگ نابغه را ببینید

در فیلم " ویل هانتینگ نابغه " که به همه بچه ها توصیه می کنم این فیلم را ببینند، یک پسر

نابغه در دانشگاه MIT دارد "تی" می کشد و همیشه به هوش ریاضی خودش می نازد.چون

او مساله ریاضی ترم را که برای دانشجوها طراحی شده،در حال تی کشیدن حل می کند و همه

را در حیرت می برد.بعد یک دیالوگی در کافه بین او و یکی از بچه های هاروارد رخ می دهد که

با اطلاعاتش حال آن دانشجورا می گیرد.اما در انتهای این مکالمه آن دانشجو یک دیالوگی می گوید

که تمام فیلم همان یک جمله است،می گوید: " به هر حال فردا، پس فردا تو باید برای بچه های من

خدمتکار باشی" یعنی درست است که مدرک باعث شعور آدم نمی شود اما طبقه اجتماعی شما را

کاملا تغییر می دهد.

5.جزوه نه،کتاب بخوانید

هیچ وقت در دانشگاه تنها ملاک تان برای اینکه در آینده آدم مفیدی باشید این نباشد که نمره تان

متوسط به بالا باشد. چه بسا 20 دانشگاه هم ارزش کاری نداشته باشد.بنابراین توصیه اکید این

است که متن بخوانند،این قدر هم نگویید من انگلیسی بلد نیستم،همان فارسی ترجمه شده را بخوانید

اگر انگلیسی بلدید،انگلیسی بخوانید.بی دلیل دچار کمال گرایی نشوند و نه انگلیسی بخوانند و نه فارسی و شب امتحان یک جزوه 4خطی بخوانند.

6.اجتماعی باشید، اما هول نکنید.

سومین مساله تعلقات گروهی جدید است.بالاخره شما از یکسری افراد خوشتان آمده و رفقایی دارید.این درست،ولی این به این معنی نیست که بامرام بودن و با معرفت بودن یعنی شما تعلقات زندگیتان را که الان سرعت گیرهای زندگیتان هستند،حفظ کنید.یعنی شما باید با گروههای جدید،گروههای دانشجویی جدید وانجمن ها باشید.این اجتماعی شدن ها موجب می شوند که شما چیزهای جدید کشق کنید.البته خطر این است که شما اولین بار است که در چنین موقعیتی قرار می گیرید، پس هول نشوید!

7.مدرک دانشگاه، سواد نیست.

یک تعریفی از سواد کرده اند که سواد منحصر به دانشگاهی شما نیست،شما باید یک زبان خارجی بدانیدباید موسیقی بلد باشید،از فرهنگ و تاریخ سر در بیاورید و ترکیبی از همه اینها.متاسفانه ما در سیستم آموزشی کشورمان حداکثر یک مدرک به بچه ها می دهیم.فکرها و زندگیهای ما به شدت ایزوله شده است باید این مشکل را برطرف کنیم و راهش این است که هر کس روی خودش کار کند.

8.راه زندگی، بیرون دانشگاه

از این اداها درنیاوریم که به دانشگاه می روم تا راه زندگی ام را پیدا کنم.نخیر!شما دانشگاه می روید که

درس بخوانید،راه زندگی تان را باید بیرون دانشگاه پیدا کنید.بعضی ها دانشگاه می آیند و اصلا یادشان

می رود که برای چه آمده بودند!درس بخوانید.امتحانی درس خواندن را هم یاد بگیرید.هم باسواد شوید

هم نمره بگیرید.

9.یاد بگیرید که یاد نمی گیرید!

وقتی شما می خواهید به بازار کار بروید،دانشگاه هیچ ابزاری برای اینکه در بازار استفاده کنید به دستتان نمی دهد.در واقع در دانشگاه به شما یاد داده می شود که در دانشگاه به شما چیزی یاد داده نمی شود!بعداز چهار سال این را متوجه خواهید شد.حالا اگر یک نفر خارج از دانشگاه این را بشنود،فکر می کند خب پس اینها هم خودشان تعطیلند،این حرف را نامحرم نباید بشنود،چون این جمله ادامه دارد،در دانشگاه چگونه فکر کردن را به شما می آموزند. باید تلقی درستی از دانشگاه رفتن را بوجود بیاوریم.این روزها همه دردانشگاه قبول می شوند،کاری که در گذشته خیلی سخت بود.با این حساب، الان باید بدانید دانشگاه رفتن تنها بخش کوچکی از کل سوادی است که قرار است به عنوان اسلحه در جنگ با زندگی استفاده شود.

دانشگاه آخرین ایستگاهی است که شاید بتواند کمی این فرهنگ مطالعه و دانش پژوهی ما را ارتقا دهد.

هم انگیزه، هم توان.اما متاسفانه دانشگاههای ما حتی یک رزومه نویسی هم به بچه ها یاد نمی دهد.

10.نقش تان را بپذیرید.

هر آدم در زندگی خودش یکسری نقشهای فردی دارد،یکسری نقشهای اجتماعی. مثلا من در خانه ای بزرگ شده ام که درونگرا شده ام.بنابراین من درونگرایی ام را زندگی می کنم ولی اجتماع به ما نقش می دهد.مثلا شما می گویید بچه های امیرکبیر کم کم تیپهای خاصی می شوند،نوع برخوردشان هم.بچه های دانشگاه هنر منش خاص خودشان را پیدا می کنند.من در اولین حضور اجتماعی ام به عنوان دانشجو باید یکسری نقشهای دانشجو را بپذیرم.همان نقشهایی که جامعه درباره دانشجو فکر می کند.سوال این است که آیا نقشهای جدید اجتماعی که به ما اضافه می شوند را دربست قبول بکنم یا اصلا توجهی نکنم؟مثلا جو دانشگاه ما این است که همه ماشین داشته باشند،آیا لزوما من باید بپذیرم؟ یا مثلا اگر جو دانشگاه هنر این است که همه لباسهای عجیب،غریب بپوشند،به این معنی است که چون من هم دانشجوی هنرم باید بپذیرم؟ مثلا اگر مد می شود که همه،نمایشنامه های بکت را بخوانند،در حالیکه من تمرکزم روی چیز دیگری است،آیا باید برنامه ام را عوض کنم؟ دانشگاه فرصت بسیار خوبی است برای تعادل ایجاد کردن بین فردیت و نقشهای اجتماعی.

11.کار دانشجویی، محدود و مشروط

کار کردن در دوره دانشجویی یک فرصت است که البته معمولا خطرش بیشتر از منفعتش است! حتی کسانی که در دوران دانشجویی به ضرورت و برای تامین شهریه کار کرده اند، بعدا دستاوردهایشان با کسانی که کار نکردند و درس خواندند فرق می کند.بخاطر همین،کار دانشجویی در هیچ کجای دنیا بیشتر از 20 ساعت نیست،و این بخاطر این نیست که دانشجو بیشتر پول درنیاورد.برای این است که دانشجو باید درس بخواند و بعد پول درآورد.تله دانشجویان ایران وارد شدن به کارهای آموزشی است چون پول خوبی دارد.پول برای یک آدم 20ساله سم است،آدم را می گیرد.دانشجوهای خوب زیادی آخرش آموزشگاه دار شدند.اگر هم کسی کار دانشجویی به ضرورت انجام می دهد کاملا به همان بسنده کند چون پول و آینده اش را از دست می دهد.کار دانشجویی کمک کننده است ولی به شرطی که زمانی که باید از آن جدا شویم را تشخیص دهیم و کاری انجام دهیم که متناسب بارشته مان باشد.مثلا ترجمه برای دانشجوی زبان.

12.اولویت بندی کنید.

یک بحث مهم اولویت بندی است.اولویت با اهداف مختلف:1- رابطه با خانواده: رابطه ام در دوران دانشجویی

با خانواده را باید باز تعریف کنم،فرق می کند با رابطه ام در زمان دبیرستان،همین طور که با زمان تشکیل

خانواده فرق خواهد کرد.شما در دوران دانشگاه با وجودی که به خانواده تان تعلق دارید،اما اولویت تان درس است،این را خانواده هم می فهمد

.2- درس، 3- تحصیلات 4- روابط با دیگر دانشجوها و 5- معنویت؛

 معنویت15 سالگی من دیگر به دردم نمی خورد، با تحصیلات جدید برای شما سوالهای جدید بوجود می آید، باید پاسخهای جدید داشته باشید برایش

 6- کسب مهارت ها.  

 

.آینده نگر باشید

یکی از چیزهای خوبی که دوران دانشجویی برای دانشجو فراهم می کند، نیم نگاهی به آینده است،هم آینده شغلی،هم آینده علمی. یعنی در دوران دانشجویی طوری درس بخوانم، ارتباطاتی برقرارکنم که پس فردا بتوانم کار بکنم،پول دربیاورم و موثر باشم.تاکید می کنم:" کار کنم، پول دربیاورم و موثرباشم".یعنی از دوران دانشجویی نیم نگاهی به آینده داشته باشم،وضعیت کشور رابدانم چگونه است.من وقتی که فارغ التحصیل میشوم25ساله هستم. گروه سنی من بیشترین مشتری های آینده خودم هستند.پس الان طوری به این قشر نگاه کنم که به درد بیزینس خودم  هم بخورد.

14.به ازدواج فکر کنید.

دلیلی ندارد با هر کسی من خوشم آمد وخوب است بروم ازدواج کنم،برای اینکه شما هنوز آن کیفیت و بلوغ ازدواج را ندارید و خیلی فاصله دارید با بحث ازدواج.دانشگاه فرصت خیلی خوبی است که دنیای غیر همجنستان را کشف کنید، از اینکه کجاها عصبانی می شوند، کجاها خوشحال می شوند، دلخوشی آنها چیست و...؛ کم کم متوجه می شوید که یک قواعد دیگری هم غیر از قواعد جنس و طبقه من وجود دارد؛ که آنها هم دارند زندگی می کنند و آنها هم بناست پیشرفت کنند.این خیلی مهم است که با دنیای عیرهم جنس ها هم آشنا شوید خودتان هم اجازه بدهید که بازخورد به شما داده شود. خیلی خوب است که در دوران دانشجویی به شما گفته شود که چه دختر مغروری هستید تا اینکه فردا در مراسم نامزدی به شما بگویند عجب آدم گنده دماغی هستی ( روی این کلمات دقت دارم )اینکه در دوران دانشجویی به آدم چیزی بگویند، آدم رفتارش را تعدیل می کند.

15.دانشجوی بین المللی باشید.

یک بحث دیگر، بحث نگاه به علم است.من در هرکاری باید بفهمم در دنیا چه می گذرد. مطالعه داشته باشم، مطالعات تخصصی غیر دانشگاهی. یعنی اگر یکی از دانشجویان ما را یک ماه بردند دانشگاه آمستردام خیلی گیج نباشد، در جریان مقالات باشد، فیلم دیده باشد، به سایتهای مهم برود و از آخرین پیشرفت ها مطلع شود. نگاه دانشجویی ما باید از لوکال (بومی) تبدیل به گلوبال (جهانی) بشود. دردها را لوکال ببینند و راه حل ها را گلوبال، یادتان باشد که درسهای دانشگاه خیلی انتزاعی اند مثل این است که شما روی تردمیل که می روید می گویید دارم کالری می سوزانم، در حالیکه با دوچرخه در طولانی مدت کالری بیشتری سوزانده اید.

16.نوک نزنید.

به هر چیزی نوک نزنید تا از اقیانوسی به عمق یک وجب شدن پرهیز کنید، اگر ادبیات دوست دارید مطالعه

کنید، واقعا بخوانید. نه اینکه مثلا همه دارند مرشد و مارگریتا می خوانند من هم جو گیر شوم وبیست

 تا کتاب نصفه داشته باشم، کارهای نیمه تمام اعصاب خرد کن است.

17.نظام ارزشی تان را بشناسید.

دانشگاه فرصت خوبی است که ما نظام ارزشی مان را بشناسیم که ترکیبی است از پنج عامل: نوع

دینداری، خانواده ای که به آن تعلق داریم، معلومات و دانشمان، کشوری که به آن تعلق داریم و پروژه

های فردی مان.

18.گیر اسم دانشگاه نباشید.

این قدر دقت نکنید که من کدام دانشگاه قبول شده ام،مثلا طرف دلش می خواسته دانشگاه اهواز قبول الان آباده قبول شده، اشکال ندارد. اگر رشته اش را دوست دارد نق نزند، لوکیشن این قدر اذیتش نکندو خودش را درگیر نکند که فلانی توانست انتفالی بگیرد، اینها مهم نیست. الان بسیاری از افراد معتبر ایران در رشته های تخصصیشان در جاهایی قبول شدند که دوست نداشته اند. خیلی ها مثلا جایی قبول می شوند، مثلا صنایع فلان جا، مهندسی کامپیوتر بهمان جا، اما رشته خوبی است و رشته را دوست دارند ولی نباید حس رقابت با دیگران را از دست بدهند و احساس خود کم بینی بکنند. الان در بازار کار، گاهی85درصد کارمندان از دانشگاه آْزاد یا دانشگاههای رده پایین هستند. درست که کلاس دانشجوی پلی تکنیک بودن را ندارید اما این فقط مختص همان دوران دانشجویی است. شماباید توانایی اینکه دانشتان را به پول تبدیل کنید داشته باشید.

19.آخر رفاقت

دانشگاه آخرین ایستگاهی است که شما می توانید برای خودتان دوست واقعی پیدا کنید برای اینکه هنوز آدم ها وارد مسائل اقتصادی نشده اند، پس می توانیم به هم اعتماد کنیم (مثل گوگل و مایکروسافت که هسته آنها از دانشگاه بوده) اگر این فرصت را از دست بدهیم و از دانشگاه خارج شویم و هنوز دوست صمیمی نداشته باشیم، شانس آخر را از دست داده ایم.شما بعد از آن وارد بازار کار می شوید و رقابت و چشم هم چشمی پیش می آید. اینکه شما در 30 سالگی از یک گروه خارج شوید خیلی دردناک است تا در 22سالگی.

20. روشنفکر باشید و اهل تجربه.

دانشجو تنها موجودی است که می تواند خطا بکند و بخشیده شود. دانشجو کسی است که جامعه از او یک مقدار روشنفکر بودن می خواهد، دانشجو در کیفش غیر از MP3 پلیر و لوازم آرایش، باید دو تا کتاب ازفلان نویسنده معروف هم داشته باشد. ئانشجو بودن بعضی از تجربه ها را می طلبد.

21. اینجا آخر دنیا نیست.

دانشگاه قرار نیست تمام زندگی تو را پر بکند؛ به رغم تمام تبلیغاتی که خودتان قبل از دانشگاه می کنید

که دانشگاه بروی همه چیز خوب می شود. آدم هایی بوده اند که در ترم اول و دوم به یک پوچی

بدی رسیده اند که این بود آن مدینه فاضله ای که به ما وعده اش را دادید؟ باید به بچه ها یک دیدی     

داده شود که بدانند ورودی و خروجی دانشگاه چیست؟ دانشگاه رفتن بخشی است از سواد شما که

در کنار زبان خارجی که شما می دانید، مطالعات جانبی که در حوزه های هنر، ادبیات و... کرده اید

می تواند یک آدم را باسواد و فرهیخته را تشکیل بدهد.

22. ورزش کنید.

مهارتهای ورزشی را جدی بگیرید. دبیرستان که وقت نداشتید، درس می خواندید برای دانشگاه،

حالا فرصت خوبی است، شاید پینگ پنگ باز خوبی شوید، کوه بروید. معمولا بیشتر دانشگاه ها

هم امکانات ورزشی در اختیار دانشجویان شان می گذارند.

23. فرصت طلایی از دست نرود.

دوره دانشجویی آخرین فرصت قبل از ورود به زندگی جدی است. نگاهی بکنید به خودتان، به

اسلحه هایتان و وسایل تان برای جنگ برای زندگی؛ چون زندگی یک جنگ است. متاسفانه اتفاقی

که در کشور ما می افتد این است که بچه ها را در دوران دبیرستان شدیدا تحت فشار قرار می دهند

که درس بخوان تا قبول شوی، به همین دلیل، بعد از اینکه قبول شد احساس می کند یک پرس 200تنی

را از رویش برداشته اند و حالا می خواهد برود سراغ تمام چیزهایی که در این چند سال فرصت نکرده

سمتشان برود.می رود سراغ انواع و اقسام دوست بازیهای نه چندان مثبت، تفریحاتی که شاید برای

آن سن زود باشد و تمام این فرصت را از دست می دهد.

24. دانشجوی زبان فهمی باشید.

دوران دانشجویی فرصت بسیار خوبی است که مهارت های لازم برای توانگر شدن در دوره بعد ازفارغ التحصیلی را بدست آوریم مثل زبان. دکتر الهی قمشه ای می گوید بهترین کیفیت زبان را بایدطی یک تا دو سال یاد بگیرید. آن وقت ما از اول راهنمایی شروع می کنیم، سه سال راهنمایی، چهار سال دبیرستان، دو سال هم عمومی دانشگاه،آخرش هم می گوییم :‹ آی ام! بلک برد! › روی زبان متمرکز شوید و با توجه به اینکه کدام مهارتش (از چهاز مهارت: خواندن، گوش کردن، نوشتن، صحبت) دردوران دانشجویی به دردتان می خورد،بخوانید.باید خواندنتان تان را تقویت کنید تا بتوانید بخوانید و writing  تا بتوانید مقاله به انگلیسی بخوانید.

منبع:http://www.doctorshiri.com

مهندس

گرفتم بعد عمری مدرکی چند

                            و اینجانب شدم حالا مهندس

ندانستم که ریزد از چپ و راست

                           ز پایین و از آن بالا مهندس

 

غضنفر گاری اش را هول نمیداد                 

             د ِ یالا هول بده یالا مهندس

 تقی هم چونه میزد کنج بازار     

            نمی ارزه واسم والا مهندس

 

به مرد قهوه چی میگفت اصغر

                       دو تا چایی قند پهلو مهندس

شنیدم کودکی میگفت در ده

                    به مردی با چپق خالو مهندس

 ز جنب دکه ای بگذشت مردی

                     صدا آمد " آب آلبالو مهندس "

 خلاصه میخورد خون جماعت

                      همیشه بدتر از زالو مهندس

 

شنیدم با تشر میگفت معمار

                      به آن وردست حمالش مهندس

همین مانده که از فردا بگویند

                     به گوساله و امثالش مهندس

 یهو یاد سکینه کردم ای داد

                     فدای آن لب و خالش مهندس

  شنیدم که عمل کرده دماغش

                  خبر داری از احوالش مهندس؟!

 

شنیدم بعد تنظیمات بینی

                  بهش میگن همه خانوم مهندس

 

 سرت رو درد آوردم مهندس

               سخن از هر دری اومد مهندس

 یکی سیگار میخواد اون سمت دکه

                     برو که مشتری اومد مهندس

هنوز فرصت هست

سخن روز :فرشته از شیطان پرسید:

قویترین سلاح تو برای فریفتن انسانها چیست؟

شیطان گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست».

شیطان پرسید:

قدرتمندترین سلاح تو برای امید بخشیدن به انسانها چیست؟

فرشته گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست».